چگونه می توانی از خود فرار کنی ؟
تلاش می کنی ،اما همیشه باز خود را می یابی .
می توانی در پس درختها وکوهها ،
در عمق غارها ،
پنهان شوی،
اما به هر سو که بنگری ،
خود را در آنجا می بینی
از خود به کجا می توانی پناه جویی؟
با این زندگی که در تو می رقصد ،در تو نفس می کشد و در توزنده است ،بمان!
باید به خود نزدیکتر شوی تا این را بدانی .
شاید بسیار دورتر از خود ایستاده ای ...
شوق و تمناهایت تورا بسیار دورتر نگهداشته است .
باید به خانه بازگردی ،
بیاد داشته باش
زمانی که زنده ای موهبتی عظیم در دست توست،
حتی یک لحظه آن را از دست مده.
پیش از آنکه خودشناسی آغازکنی ،
باید خود باشی .
مجبوری تمام این شخصیت ها را همانند لباسهایت از خود جدا کنی .
عریان !بی هیچ پوششی
و سپس آغاز کنی .
سلام دوستان عزیز بعد از مدتها یه وقت کوتاهی پیدا کردم که هم یه سری به و بلاگم بزنم هم یه مطلب زیبایی رو از کتاب (بشنو ازاین خموش) نویسنده :شری راجنیش براتون بزارم امیدوارم شما هم خوشتتون اومده باشه .
راستی تا یادم نرفته هم عید قربان رو تبریک می گم هم شب یلدا رو .
عمرتون 100 شب یلدا
دلتون قد یه دریا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه با ما
همیشه شاد باشین (نسرین)