سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا ! حقایق را چنانکه هست به مابنمای . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

عطر گل یاس

باید باورکرد...........

باید باورکرد دوست داشتن ها را...

باید باورکرد مهرورزیدن ها را...

باید باورکرد بدون احساس عشقی دوست بدارم.

باید باورکرد دوست بداریم بدون آنکه توقع داشته باشیم دوستمان بدارند...

باید باورکرد شکوه و خروش عشق را ...

باید باورکرد نواختن نغمه های غم انگیزی را در قلبهای تپنده دو عاشق...

باید باورکرد عاشقی عاشق بود و دوست داشتن را دوست داشت

باید باورکرد آموختن عشق را از پروانه...

باید باورکرد بزرگترین و دل انگیزترین تجربه زندگی یعنی بخشش را ..

باید باورکرد که حتی مدیون کسی هستی که بخشش تو را پذیرفته ....

اما باور کن که باور کردن سخت شده.....




یاس ::: یکشنبه 87/2/8::: ساعت 5:43 عصر

چقدر سخته توی فصل بهار، بهار وجودت خزون بزنه..........

درست مثل این می مونه که شکوفه ی درخت باغچه خونت داره گل می کنه ناگهان یه بارون بی موقع اونارو پرپرمی کنه

ابرهای خزون سیطره ذهن و روحتو احاطه کنه.وحشت زده و مبهوت از اینکه قلبت از حرکت ایستاده اما به خود می گی نترس اون به خوابی خوش فرو رفته به امید پراکندن ابرهای خزانی

یه آن در فصل بهاری گرم خودتو در محیطی یخ زده و بی روح می بینی در تکراری غم انگیز، نومیدی با خود می گی

من... مسافررویاها... چرا اینجا؟ چرا الان ؟

صدایی ناشناس اما نه.. همون آشنای دیروزدرگوشت زمزمه کنان می گه بگذار تا فرو افتی آنگاه راه آزادی را باز خواهی یافت حقیقت را دریاب .

به وقت اگر باور داشته باشیم نه فقط امروزو نه فقط امشب آرامش فرا می رسد تو را نمی دانم.

اگر باور نداری به باغچه خانه همسایه که سالها هیچ شکوفه نزده بنگر شادی کنان، مات و مبهوت، به تماشای اولین غنچه نشسته اند تو خود خوب می دانی ..................

ابرها که پراکنده شد و نخستین پرتو خورشید را در آسمان دل دیدی همه چیز بوی زندگی می گیرد و آرامش باز میگردد همان آرامش پیش از طوفان که همانندی ندارد ..................

نوشه شده در ابریترین روز زندگیم




یاس ::: جمعه 87/2/6::: ساعت 3:12 عصر

چقدر سخته توی فصل بهار، بهار وجودت خزون بزنه..........

درست مثل این می مونه که شکوفه ی درخت باغچه خونت داره گل می کنه ناگهان یه بارون بی موقع اونارو پرپرمی کنه .

ابرهای خزون سیطره ذهن و روحتو احاطه کنه.وحشت زده و مبهوت از اینکه قلبت از حرکت ایستاده اما به خود می گی نترس اون به خوابی خوش فرو رفته به امید پراکندن ابرهای خزانی

یه آن در فصل بهاری گرم خودتو در محیطی یخ زده و بی روح می بینی در تکراری غم انگیز، نومیدی با خود می گی

من... مسافررویاها... چرا اینجا؟ چرا الان ؟

صدایی ناشناس اما نه.. همون آشنای دیروزدرگوشت زمزمه کنان می گه بگذار تا فرو افتی آنگاه راه آزادی را باز خواهی یافت حقیقت را دریاب .

به وقت اگر باور داشته باشیم نه فقط امروزو نه فقط امشب آرامش فرا می رسد تو را نمی دانم.

اگر باور نداری به باغچه خانه همسایه که سالها هیچ شکوفه نزده بنگر شادی کنان، مات و مبهوت، به تماشای اولین غنچه نشسته اند تو خود خوب می دانی ..................

ابرها که پراکنده شد و نخستین پرتو خورشید را در آسمان دل دیدی همه چیز بوی زندگی می گیرد و آرامش باز میگردد همان آرامش پیش از طوفان که همانندی ندارد ..................

نوشته شده در ابریترین روز زندگی




یاس ::: جمعه 87/2/6::: ساعت 3:2 عصر

تنها آنکه بزرگترین جا را به خود اختصاص نمی دهد از شادی لبخند بهره می برد.

آنکه جای کافی برای دیگران دارد صمیمانه ترمی تواند با دیگران بخندد و با دیگران بگرید .

 

چه مدت لازم بوده تا کلمه عفو بر زبان جاری شود تا حرکتی اعتماد بر انگیز انجام گیرد؟

بیا تا جبران محبتهای ناکرده کنیم بیا آغاز کنیم. فرصتی گران را به دشمن خویی از دست داده ایم و کسی نمیداند چقدر فرصت باقی است تا جبران گذشته کنیم.

دستم را بگیر........

 

روزت را دریاب، با آن مدارا کن، این روز از آن توست24 ساعت کامل، به قدر کفایت فرصت هست تا روزی بزرگ شود نگذار هم در پگاه فرو....

 

ساده است ستایش گل، چیدنش و از یاد بردن، که گلدان را آب باید داد.

ساده است بهره جویی از انسان، دوست داشتن بی احساس عشقی ،اورا به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمی شناسمش.

ساده است لغزشهای خود را شناختن با دیگران زیستن به حساب ایشان و گفتن که من این چنینم

ساده است که چگونه می زی ای

باری زیستن سخت ساده است.

 

اندک آرامشی در واپسین ساعات روزی پا درگریز

اندک آرامشی در فاصله روزها

تا دیروز شکل گرفته به فراموشی سپرده نشود و فردا به هیئت امروز بپردازد.




یاس ::: جمعه 87/2/6::: ساعت 11:18 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ